یک روز شیخ می رفت،جوانی قدم بر قدم شیخ نهاد و می گفت:

« قدم بر قدم مشایخ چنین نهند! »

و پوستینی در بر شیخ بود.

گفت : « یا شیخ ! پاره ای از این پوستین به من ده،تا برکت تو به من رسد. »

شیخ گفت : « اگر تو پوست با یزید در خود کشی،

سودت ندارد تا عمل بایزید نکنی! »


منبع : تذکره الاولیا،158/1

تهیه و تنظیم: یار آشنا