ریاضت و نماز
اکنون گوییم:مهم ترین مصداق عبادت،نماز است که آن را می توان به چند گونه به جا آورد :
صورت نخست آن است که آن را برای اسقاط تکلیف خواند؛یعنی: چون گفته شده،نماز واجب است و تارک الصلاه کافر و جای کافر هم جهنم است،نماز را بخوانند و اگر چنین الزامی در کار نبود و اولیای دین،این گونه تخویف ها را اعمال نکرده بودند چه بسا برخی اصلاً نماز نمی خواندند.
صورت دیگر آن است که نماز را برای برخورداری از بهشت و نعمت های بهشتی بخوانند؛یعنی:چون گفته شده،جایگاه نمازگزاران بهشت است و در بهشت هم هر چه بخواهی وجود دارد و هر نعمتی در آنجا هست نماز را بجا آورند و اگر چنین وعده ای در کار نبود و اولیای دین،این گونه وعده ها را نداده بودند چه بسا برخی اصلاً نماز نمی خواندند.
صورت سوم آن است که نماز را برای دور شدن از فحشا و منکر به جا آورند،یعنی:چون نماز واقعی نمازگزار را از ناپاکی باز می دارد و کسی که اهل نماز است به خود اجازه نمی دهد به طرف زشتی ها برود نماز را دنبال کنند و اگر فحشا و منکری در کار نبود و نماز چنین اثری نداشت چه بسا شخص نیازی نبیند که به طرف نماز برود.
صورت چهارم آن است که نماز را برای یاد خدا و توجه به ملکوت بخوانند؛چون نماز،ذکر الله و توجه به خداست،غرق شدن در او و انصراف به ملکوت است،بالا رفتن و نزدیک شدن به خداست،اگر غیر این بود،شخص نمازگزار برای نماز اینقدر ارزش قائل نمی شد که همه چیزش را فدای آن کند و اگر غیر این بود مفهومی نداشت که شخصی چون پیامبر خدا(ص) بی طاقتی کند و بر اساس همین بی طاقتی به بلال که در گفتن اذان،قدری تأخیر کرده یا نکرده،بفرماید: « ارحنا یا بلال؛ ای بلال زود باش » ! وقت ملاقات گذشت یا می گذرد،اذان را بگو و ما را راحت کن.(بحارالانوار،ج79،ص193)
اگر غیر این بود،جایی نداشت که آن حضرت بفرماید : « جعلت قره عینی فی الصلاه؛خنکی چشم من در نماز است. (بحارالانوار،ج79،ص193) » هنگامی که من به نماز می ایستم،دلم شاد می شود و بر اساس آن شادی،اشک شوق در چشم حلقه می زند و چشم را خنک می کند؛اگر غیر این بود،علی بن ابیطالب اولاد طاهرینش علیهم السلام آن سوز و گدازها را هنگام نماز نداشتند.این ها صورت هایی است که نمازهای نمازگزاران به خود می گیرند و هر صورتی به اندازۀ خودش اثر دارد و خاصیت هر صورتی،متناسب با همان صورت است.برای مثال شما نمازی را که برای ادای تکلیف یا برخورداری از نعمت های بهشتی خوانده شده،در این حد نمی بینید که به طور حتم،خاصیت دوری از فحشاء و منکر را داشته باشد،همچنین نمازی که برای دوری از فحشا و منکر خوانده شود در این حد نیست که خاصیت آن،معراج باشد،بنابراین هر یک از این صورت ها برای خود اثری دارد که متناسب با همان صورت است و نیز هر کدام در حدّ خود دارای ارزش است؛ولی در عین حال باید گفت:نمازی که عنوان ریاضت به خود می گیرد،نمازی است که در حدّ ادای تکلیف و برخورداری از نعمت های بهشتی خلاصه نشود؛بلکه بالاتر از این اندازه ها باشد و دست کم نمازی باشد که نمازگزار را از فحشا و منکر دور کند و بالاتر از این،نمازی باشد که در آن نماز،نمازگزار لحظاتی را متمرکز در ملکوت شود و برای مدتی هر چند کم،همۀ حواسش را متوجّه ملکوت کند و خدا را در پیش رو مجسّم کند و طوری نماز بخواند که گویا خدا را می بیند،این نماز،نمازی است که می شود گفت ریاضت است،ریاضتی که پراکندگی را از میان می برد و ایجاد تمرکز می کند،ریاضتی که انسان را از کثرات دور می کند و به یک سمت متوجه می کند.
از این رو در روایات،نسبت به حضور قلب در نماز،توجه ویژه ای شده است،نگه داشتن حضور قلب در نماز،جوهره ای است که ارزش نماز به آن وابسته است و هر نمازی که بهره اش از این جوهره بیشتر باشد،جنبۀ ریاضت بودن آن بیشتر است و هر نمازی که از این جوهره،سهم کمتری داشته باشد،جنبۀ ریاضتی آن نماز کمتر است و اگر نماز به طور کلی از این اصل و از این جوهر خالی باشد،آن نماز اصلاً ریاضت نیست.
در اینجا لازم است،تأکید کنیم شخص نمازگزار برای حفظ حضور قلب در نماز،باید متوجّه این نکته باشد که این کار،کار دشواری است و باید طی مراحلی انجام شود و شخص باید توقّع خودش را در ابتدای کار در حدّی قرار بدهد که توان انجام آن را داشته باشد و بعد کم کم با زیاد شدن توان،توقعش را بالا ببرد؛این مطلب را به این سبب می گویم که برخی توقع دارند از اول تا آخر نماز در همۀ حالات،حضور قلب داشته باشند و بعد چون موفق نمی شوند،کم کم دل سرد شده،کار را به طور کلی رها می کنند،این سردی و این رها کردن به سبب توقع نابجایی است که از ابتدا داشته اند و برای این که افراد به این نتیجۀ تلخ نرسند و در عین اینکه به هدف نهایی نمی رسند،یکسره در مسیر بمانند و کار را رها نکنند،بای از اوّل متوجه بود که کار،کارِ زمان بَر و مهمّی است که باید طی مراحلی آن را انجام داد.
نخستین مرحله اش این است که در همین نماز،کار را از محسوسات شروع کنیم،یعنی در نماز - که امری معنوی است - آدابی را که در حدّ محسوسات است و موجب تمرکز و توحّد در امری محسوس است،مراعات کنیم تا به نخستین مرحله از مراحل تمرکز و توحّد دست یابیم تا بعدها در مراحل دیگر آن را تقویت کنیم و در تمرکز و توحّد،سهم بیشتری را به خود اختصاص دهیم و مرحلۀ نخست،این گونه است که شخص نمازگزار،هنگام خواندن حمد و سوره به این طرف و آن طرف نگاه نکند،بلکه تنها نگاهش را به جای سجده متمرکز کند،این خود،مرحله ای از تمرین تمرکز است همچنین هنگام رکوع،نگاهش را به طرف پاها و به تعبیر روایات به میان دو قدم پا بدوزد و هنگام سجده،نگاهش را به نوک بینی متمرکز کند و هنگام خواندن قنوت،اگر انگشتر به دست دارد به نگین انگشتر و اگر انگشتر به دست ندارد به کف دست نگاه کند همچنین هنگام خواندن تشهّد به زانوها نگاه کند.
همۀ این آداب – که جزو مستحبات نماز است – خودش نوعی تمرین تمرکز و مرحله ای از ریاضت است و به طور یقین کسی که این آداب را مراعات کند در به دست آوردن حضور قلب و رها شدن از تفرّق و تکثّر موفّق تر استاز کسی که این آداب را مراعات نمی کند.
منبع : استاد حسن رمضانی خراسانی ،کتاب ریاضت در عرف عرفان،ص90-87
تهیه و تنظیم : یار آشنا