کتمان در سیر و سلوک
کتمان
بسم الله الرحمن الرحیم
سالک میبایست پس از آنکه مسیر سیر و سلوک الی الله را حق یافت، آن را از دیگران مخفی دارد تا اینکه در معرض طعنه ها و سرزنش های دیگران واقع نشود.بسیار دیده شده است که بنده خدایی با این مسائل آشنا شد و پرده های غفلت از پیش چشمانش به کناری رفت و در صدد تزکیه نفس و تخلق به اخلاق الله بر آمد اما همین خانواده و دوستان و آشنایان رهزن او گردیدند و با طعنه ها و سرزنش ها و تمسخر ها او را از طی طریق بازداشتند.
به راستی در بین اطرافیان ما چند نفرند که با عرفان و سیر و سلوک آشنائی دارند و ان را حق میدانند؟ اطرافیان ما یا در بند هوای نفس خویشند و از این مسائل رویگردانند و یا در بند ظواهر دین اند و از باطن غافل و معدودند اهل درد.
سالک الی الله چه لزومی دارد که به همگان بگوید من نماز شب میخوانم؟ و یا چه لزومی دارد در مباحث علمی خودش را وارد کند و ابراز وجود کند؟ به راستی این ابراز وجود و اظهار فضل برای رضای خداست؟ و یا برای هوای نفس؟
عمدتا سالکین کوی دوست در ابتدای سلوک ظرفشان بسیار کوچک است و تا مطلب جدیدی می اموزند دوست دارند آن را برای کسی بازگو کنند. آری ان مطلب بر جانشان سنگینی میکند و تحملش سنگین است. این نشان از کم بودن ظرفیت دارد. که امری است طبیعی. سالک باید با مجاهده در کتمان ،خود را قوی بار آورد تا وقتی که به مراتب بالا رسید و حالات روحانی بدو دست داد و پرده ها از جلوی چشمانش به کنار رفت بتواند خویشتن داری کند و دم بر نیاورد.
آری.
مرد را صد سال عم و خال او-درنیابد هیچ از احوال او
اینکه با پدر یا مادر در مورد مبحثی که خودمان بدان علم کافی نداریم بحث کنیم و آنان را در خطا بپنداریم و خود را برحق بدانیم امری است ناپسند.یکی از رهزن های سلوک این است که سالک الی الله با علومی آشنا میشود که کمتر کسی بدان علم دارد. و از این رو غرور او را میگیرد و خود را علامه دهر فرض نموده در مباحث علمی وارد میشود و میخواهد خود را عالم جلوه دهد و ان مطالبی را که خودش به درستی نفهمیده را با فهم ناقص خود برای دیگران بازگو منماید و این مطلب باعث پدید آمدن مشکلاتی میشود.
عمدتا افراد پس از مدتی ،تصور میکنند در سطح علمی بالایی قرار گرفتند و میخواهند دست دیگران را بگیرند و به قول خودشان بالا بیاورند و به یک تعبیری در نقش استاد راه ظاهر شوند. مانند این راقم سطور. بنده ای که با کتمان ،بیگانه ام، خود تبیین کننده کتمان گردیده ام و دیگران را بدان دعوت مینمایم. امان از دست جهالی چون من.یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون
بسیار پیش می اید که سالک الی الله از اعتقادات خود با دوستانش لب به سخن میگشاید. مثلا میگوید که رمان خواندن امری است بی فایده که جز به هم زدن اعتدال مزاجی افراد فایده دیگری ندارد. بعد از اینکه این جمله از دهان او خارج شد میبینید چندین نفر بدو میتازند و او را مذهبی خشک و افراطی قلم داد میکنند و حتی نظرشان نسبت به عرفان و سیر و سلوک تغییر میکند.چه لزومی دارد این اعتقادات بازگو گردد؟خوب شما خودت رمان نخوان. دیگران را چرا بدان فرا میخوانی؟ آیا خواندن رمان حرام شرعی است؟خیر. این جزو مسائلی است که سالکین بدان توجه دارند اما عوام الناس چطور؟ ان ها در ظواهر دین و در واجبات و محرمات مانده اند.برای چنین افرادی این مسائل را بازگو نمودن خطری مانند خطر سم را دارد. هم برای گوینده و هم برای شنونده.
در مورد موسیقی همچنین. مرجع تقلید بنده آیت الله العظمی بهجت است. ایشان انواع و اقسام موسیقی ها را حرام اعلام فرمودند. حال بنده با کسانی که صدای زنگشان موسیقی است و با فیلم ها و برنامه هایی که اندک موسیقی دارد مشکل دارم. اینجا چه کنم؟ آیا بیایم و بگویم این ها همه حرام است و شما همه گناهکارید و بعدا اشکال شود پس مراجع دیگر در خطایند و باعث توهین به مراجع گردد و ...
شاید ان دسته از افراد مرجع تقلیدشان شخصی باشد که موسیقی را بالکل حرام نمیداند و بعضی از انحاء آن را حلال میداند. همین آهنگ هایی که قبل از اخبار پخش میشود. برای بنده حرام است و برای دیگری حلال. اینجا نمیتوانیم لب به اعتراض بگشاییم. ان هم برای هر کسی. حال کسی است که حرف شنیده است، بحثش جداست ،اما برای اکثری نمیتوان حرفی زد.
سالک وقتی وارد سیر و سلوک میشود و با این معارف آشنا میگردد دیگر علوم دانشگاهی برایش چندان دلچسب نیست و این رهزنی است که عمدتا افرادی که وارد در این مسیر میشوند از دانشگاه زده میشوند.و بنده شاهد تعدادی از این افراد بوده ام.ان ها این عدم رغبت خودشان را و همچنین تضاد دروس را با ان دیدگاه عرفانی خودشان، برای اساتید و دوستان بازگو میکنند و فردا میبینند چندین نفر مخالف پیدا کرده اند و از هر کس و ناکسی طعنه میشنود. چه لزومی دارد این مسائل برای هر کسی بیان شود؟چرا باید کاری کنیم که انگشت نمای خاص و عام گردیم؟
مثلا شما در کتاب دانشگاهی مطالبی را می یابید که مخالف مسائل عرفانی است. نباید سریع داد و بیداد کنیم که این ها کتب ضاله هستند و ...آیا مگر علامه حسن زاده آملی کتب مادیون و به تعبیری ماتریالیست ها را نمیخوانند؟مگر آثار نویسندگان غربی را مطالعه نمیکنند؟یقینا ده ها برابر ما ایشان با این کتب ضال و مضل سرگرم بوده اند. طهارت قوه خیال امری است که درست است ناشی از عوامل خارجی است اما عمدتا به خود شخص باز میگردد.
دقت کنید که مسائل عرفانی با نظرات بسیاری از علما شاید در تضاد هم باشد. مثلا مسائلی در کتب علامه حسن زاده روحی له الفداه است که مخالف اکثری علمای حال حاضر است. آیا علامه باید موضع گیری کند و همه را جاهل معرفی کند و خود را عالم بداند و فردا با ده ها حکم ارتداد مواجه شود؟
دلا باید دهان را بسته داری-دلا باید تنت را خسته داری
آری دهن بستن تن را خسته میکند و دل را شکسته. و الحمدلله که در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس.
روزى أبو بصير از حضرت صادق عليه السّلام سؤال كرد كه:«آيا مىتوان خدا را در قيامت ديد؟ چون اشاعره عقيده دارند كه خدا را در قيامت و سراى دگر همه مردم مىبينند البتّه به نحو تجسّم - تعالى الله عمّا يقول الظّالمون علوّا كبيرا - حضرت فرمودند: در اين دنيا هم مىتوان ديد همانطور كه الآن در اين مجلس خودت خدا را ديدى. ابو بصير عرض كرد: يابن رسول الله اجازه مىفرمائيد اين را براى دگرى نقل كنم؟ حضرت فرمودند: نقل مكن زيرا مردم نتوانند حقيقت آن را ادراك نمايند و لهذا گمراه مىشوند».
آری مهمترین مشکل در این مسائل گمراه نمودن دیگران است. این هم تازه برای کسانی است که به شهود رسیده اند. ان ها به شدت از بازگو نمودن نهی شده اند. چه رسد به تازه به راه افتادگانی چون ما که خودمان مطلب را به درستی ادراک نکردیم و بر منبر میرویم و ان را با آب و تاب برای افراد بازگو میکنیم و ده ها مطلب از خودمان هم بر ان می افزاییم و عایدی جز اتلاف وقت و گمراهی دیگران و موضع گیری تند دیگران و .. نصیبمان نمیشود و پناه میبریم به خدا از دروغ و خود نمایی و غرور و ...
گاها پیش می آید که جمله ای عرفانی را در بین کلاممان بر زبان جاری میکنیم ،یا برای دوستانمان پیامک میکنیم که این هم مشکل ساز است. مثلا میگوییم الهی همه برهان توحید خواهند و حسن برهان تکثیر. و یا اینکه میگوییم موجودات عالم همه سراب اند و وجود حقیقی از آن خداست و ...
این جملات ساعت ها و روز ها و حتی سال ها حرف پشتش خوابیده است. این را بر زبان جاری میکنیم و شخص حرف نشنیده جویای معنی اش میشود و یا به ظاهرش معترض میگردد و کلی زمان و هزینه را میطلبد تا او را توجیه کنیم که منظور جمله چیست و تازه اگر خودمان به سر این جمله پی برده باشیم.جان را باید به لب بیاوریم تا بگوییم اقا جان منظور جمله ان چیزی نیست که تو استنباط کردی.و باید ده ها مبحث فلسفی عرفانی را مطرح کنی و اخر ببینی طرف ده شبهه بر شبهاتش افزوده شد. خوب دهان بستن اولی تر نیست؟چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی. باید با مردم به قدر عقولشان صحبت کرد و با هر کس به قدر مرتبتش لب به سخن گشود.باید با بعضی از افراد بیشتر مزاح کرد وبا برخی جدی بود. باید با برخی زیاد حرف زد و با برخی کمتر. باید برخی را به فقه فرا بخوانیم و برخی را به اخلاق. برخی را به فلسفه و برخی را به عرفان.
گر حفظ مراتب نکنی زندیقی. فتدبر فافهم
گاها حالات خوشی چون رویا و مکاشفه به سالک دست می دهد. کتمان در این موارد شدید تر از کتمان در موارد دیگر است. اینجا به هیچ وجه نباید لب گشود جز برای محرم اسرار.حال چند خواب خوش دیدی چرا همه جا اظهارش میکنی. این ظهار کردن تو را از خواب خوش می اندازد. و تازه در خواب اسراری است که نمیتوانم واردش شوم و حرف ها در سینه دارم که اظهارش صلاح نیست.
حالات قبض و بسط برای سالک امری است طبیعی . این حالات قبض و بسط هم مشکلی است بر روی مشکلات سالک. سالک انقدر باید مراقب باشد که این بسط و قبض ها او را در رابطه با افراد دچار مشکل نکند. وقتی که در قبضیم کسی را تحویل نگیریم و به گوشه ای بخزیم و بعد ها والدین بگویند که فرزندمان از دست رفت و دوستان بگویند رفیقمان ما را تحویل نگرفت و ...
سالک باید با همه باشد و بی همه باشد. در جمع باشد و دور از جمع باشد. بر لب خنده داشته باشد و در دل غم. در قبض باشد و اظهار نکند. در بسط باشد و از اعدال عدول نکند ووو
در انتها سه نکته مهم را متذکر میشوم.
1- امر به معروف و نهی از منکر مقوله ای است جدا گانه که نباید با کتمان خلط شود و این دو تناقضی با هم ندارند
2-کتمان از نا اهلان میبایست صورت گیرد نه از اهل.
3-افراط و تفریط در هر امری مضموم است .