هیچ کار خیری را کوچک نشمریم
هیچ کار خیری را کوچک نشمریم
حضرت آیت الله موسوی نجفی فرمودند :
یک شب در ایام محرم،مرحوم آیت الله حق شناس که در جهرم به سر می برده سراسیمه از خواب بلند می شود،اطرافیان را بیدار نموده و سراغ شخصی به نام داش منصور را می گیرد.
اطرافیان به ایشان عرض می کنند : آقا این شخص که شما سراغ او را می گیرید چهرۀ خوبی ندارد،به تدین و خوبی معروف نیست.
می فرماید : هر که و هر چه است او را بیاورید.
عرض می کنند : الان که دیر وقت است،فردا صبح او را حاضر می کنیم.فردا صبح به در منزل او می روند.خانواده اش می گوید : به لار رفته است و به این زودی ها نمی آید.آدرسش را می گیرند و به سفارش آیت الله حق شناس به لار رفته ، او را پیدا کرده و به جهرم می آورند.
وقتی که چشم او به چشمان آیت الله حق شناس می افتد،عرض می کند : آقا به خدا من خلافی انجام نداده ام چون در اینجا آبرو ندارم ایام محرم را به لار می روم و آنجا عزاداری می کنم.
بلافاصله آیت الله حق شناس به دست و پای او افتاده و می فرماید :چکار کرده ای،که آزاد شدۀ امام حسین (ع) شده ای؟!
منظور ایشان را متوجه نمی شود تا اینکه خواب عجیبی که دیده بود برای او تعریف می کند،داش منصور می گوید:قبل از این که به لار بروم ، سراغ برادر خانمم رفتم که سفارش زن و بچه ام را به او بکنم.گفتند به منزل حاج بُنکدار رفته،وقتی به آنجا رسیدم دیدم بیرون منزل همه جمع شده اند تا آتش زیر دیگ را که خاموش شده روشن کنند.وقتی من رسیدم گفتند: آها! داش منصور رسید! داش منصور کبریت داری؟گفتم بله! و زیر دیگ را روشن کردم.
آری آیت الله حق شناس با اینکه از قبل او را نمی شناخته،ولی در عالم رؤیا دیده بود که به واسطۀ زدن یک کبریت او را از آتش دوزخ نجات داده اند،این چنین شیفتۀ او شده و مشتاق زیارتش می شود.
بدین ترتیب به برکت عنایت ویژۀ امام حسین(ع) داش منصور نیز دست از کارهای خلاف خود برداشته و عبدی مطیع در برابر مولای خود می شود.
منبع : کتاب فیض حضور،نوشتۀ سید عباس موسوی مطلق،253-251
تهیه و تنظیم : یار آشنا
http://baorafa.blogfa.com/